یادم میاد نی نی بودیم هی میگفتن جیزه...جیزه....درست مثل الان که یه جورایی نزدیک شدن به مسایل یا حتی فهمشون حیزه...
یادمه میگفتن:عسلی بگو بابا..بگو پسته...بگو قصطنطنیه...و ما یه عمره طوطی وار هر چیزی رو که یاد میگیریم فقط تکرار میکتیم.
یادمه میگفتن:بغلش نکن بغلی میشه...و هنوز که هنوزه جهان ما داره از فقر محبت و عشق به تباهی میره.
بزرگتر که شدیم ما مانه به بابا میگفت جلو بچه دعوا نکن روش تاثیر داره.ما موندیمو در بسته و صدای فریادهایی که نفهمیدیم از چی بود و حالا از حل خیلی از مسایل عاجزیم و به شنیدن فریاد عاذت کردیم....
و خیلی چیزای دیگه که همش پر رنگ و کمرنگ تو ما هست و همش تمام کودکی ماست اگرچه پر از زیبایی است اما تک تک مراحلش یا ماست.و من فکر میکنم تنها رسالت ما اینه که کودکی قشنگی واسه بچه هامون بسازیم تا بهترین کودکی رو تو بزرگیشون داشته باشن.
پی نوشت:کا کا کو کویم همیشه نی نی من باش
رشد شخصیتی براین مبناست که آدم بتونه خودش رو از قید و بند افکاری که بی دلیل توی ذهنش فرو کردن رها کنه و خودش در زندگی به قطعیت برسه .
البته منظورم این نیست که بگم من این طوری ام ها نه . ولی تمام کتابایی که خوندم اینو میگن !
: دی
سو تفاهم نشه.من منظورم زندگی خودم یا کس به خصوصی نیست.منظورم اینه که ما همون کودکیم که فقط به کودکیهامون جهت داده شده.این مسایل همیشه هستن و جبری ان.اینکه دونه دونشون در ما تاثیرگذاره غیرقابل انکاره و ما فقط میتونیم کنترلشون کنیم که ما رو با دنیای اطراف درگیر نکنن.همین.
میکل آنژ _ عشق , شهپریست که خدا به انسان داده تا با آن به نزد او بپرد .
ولی من هنوز عاشق اون نفهمیدن هام ... ای کاش الان هم نمیفهمیدیم ...
کوکو گاگا کوکو