همین!!!!

با تو زندگی میکنم و عاشقی... 

کاش دو باره زاده میشدم یکی برای مردن در اغوش تو...یکی برای تماشای عاشقی کردنت. 

نمیدانم کجا میبری مرا؟؟؟ 

همراهت میایم..................... 

تا اخر راه ...و هیچ نمیپرسم... 

عاشقم باشی میمیرم یا عاشقم نباشی؟؟؟ 

همین که باشی و همین که نگاهت کنم مست میشوم و مبهوت تو.. 

همین!!!

نظرات 12 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:09 ب.ظ http://harjmarj.blogsky.com

این بار فکر کنم اول شدم در عوض بلاگ قبلی که دیر رسیدم ... :) هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

this is جمعه 13 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:31 ق.ظ

پس 1000 بار زنده بمانو ببین.............و بمان

ابراهیم جمعه 13 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:51 ب.ظ http://miania.blogfa.com

درسته .... همین بسه! مگه یه عاشق چه توقعی از معشوقش داره...

کم آویز شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:15 ق.ظ http://kamaviz,blogsky.com

قبلا هم گفتم که طبع ادبی ما تقریبا صفره ولی تا جایی که ما یاد گرفتیم برای تماشای عاشقی کردن و برای مردن در آغوش معشوق نیازی به دوباره زاده شدن نیست ، اگه واقعا آرزوت اینه با همین یکبار زاده شدن هم میتونی بهش برسی ..........

سلام...اولا من گفتم دوباره...نه دوبار...ثانیا من فکر میکنم وقتی کسی رو دوست داری ارزو میکنی که همیشه ایکاش انقدر وقت داشتی که از بودن باهاش لذتی ببری که مدام تکرار بشه .وقتی ادمی به حد اعلای احساسش از نظر خودش میرسه همین عشق که تمام واقعیت زندگیشه پر از اغراق میشه و اگر درست اهل ادبیات باشی میدونی که شعرهایی با مضمون عشق وقتی قشنگ میشوند که با اغراق همراه باشند...درست وقتی شعر حافظ رو میخونی و به اوج عشق میرسی...در نمازم خم ابروی تو با یاد امد.....حالتی رفت که محراب به فریاد امد...این یه اغراقه اما از عشقی جاودانه میگه که اگه ایرادی بهش باشه حقیقتا بی انصافیه.من همواره ارزو میکنم که ایکاش به جای این عمر کوتاه دوباره زاده میشدم تا مدام از مردن در عشق بمیرم...ممنون که سر زدی.امیدوارم بعدها راجع ادبیات بیشتر باهم حرف بزنیم.

کوروش شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 05:57 ب.ظ http://sirousrostami.blogsky.com/

و عشق بازی چه زیباست

[ بدون نام ] یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:22 ق.ظ http://no-1.blogsky.com

وااای خدا ... چقدر عشقولانه ... قشنگ بود

کم آویز یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:47 ب.ظ http://kamaviz.blogsky.com

از اونجایی که عشق یه دستاورد تو زندگی من داشته و اونم یه اثر سوختگی روی ساعد دست چپمه دیگه با این چیزها حال نمی کنم ........
اما ادبیات، خیلی سخته کسانی که در دروس فنی غرق هستن جذب ادبیات بشن و لی باز من علاقه مندم

بهزاد یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 05:43 ب.ظ

یاد شعر قیصر امین پور افتادم ...
با تو ام
ای لنگر تسکین!
ای تکان های دل!
ای آرامش ساحل!
با تو ام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیف های آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور،ای دلشوره ی شیرین!
با تو ام
ای شادی غمگین!
با تو ام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمی دانم!
هر چه هستی،باش!
اما کاش...
نه؛جز اینم آرزویی نیست
هر چه هستی،باش،اما باش!

شهره یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:14 ب.ظ http://www.aveh .blogsky.com

سلام
اومدم عاشق شدم برم برای عشقم شام بپزم مرسی

نرگس دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:27 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

تو باز نوشته های عباس معروفی منو که گذاشته بودم تو کشو کش رفتی ؟؟؟=)))) به جای کش رفتن برو سایتشو بخون خواهر جان من :)
http://maroufi.malakut.org/

توام وبلاگ منو نمیخونی نمیخونی یه بارم که خوندی همچین نوشتی.کش نرفتم عزیز جان چند صفحه اش از داخل کمد تمیز و مرتبت پخش زمین شده بود...دیدم حیفه...با عاشقیش حال کردم...به حسم نزدیک بود نوشتم.هه!!!

elham* جمعه 20 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:43 ق.ظ http://mantic.persianblog.ir

عاشقی.،میگن بد دردیه هااا

نرگس شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:26 ب.ظ

حالا کی گفته من کامنت نمی ذارم یعنی نمیخونم اینجا رو...ها؟؟؟؟ در ضمن کمد خودت تمیز و مرتبه چرا توهین میکنه به کمد همیشه نامرتب من هوم هوم ؟؟؟؟:دییییییییییییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد