و اصلانم مهم نیست که اون بغل بغل کی باشه از خونه میزنیم بیرونو هرکیو که پرنده سعادت رو شونش نشسته بود و زودتر جلو ما سبز شد بغلش میکنیم و ..... به به چه حالی میده
نسیم جان نمی دونم چرا قسمت کامنت پست بالایی برای من باز نمی شد . به هر حال من مجبورم اینجا پیغام بگذارم. من شما را لینک کردم. امیدوارم باز هم بتونم از نوشته هات لذت ببرم. به امید رهایی مجید توکلی و همه ی دوستان دربند و به امید رهایی ملت ایران
شما همین کار را روز چهارشنبه سوری، در سعادت آباد هم انجام دادید؟!؟ لطفا این پست من را بخوانید، فکر کنم آشنا در آمدیم!! http://mirzafarangi.wordpress.com/2010/03/17/%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85-%D8%A2%D8%BA%D9%88%D8%B4-%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87/
سلام دوست من وبلاگ بسیار زیبایی داری تبریک میگم با احساست در مورد نوشته ی ا ین پست موافقم شاد باشی
درود
سلام.وبلاگ جالبی داری.اگه موافق به تبادل لینک هستین خبرم کنین.
مادران خانه بدوشی می کنند
ای وای بر ما
خواهران هم خود فروشی میکنند
ای وای بر ما
روشن اندیشان همه بر گرد منقل روز و شب
خلق تریاکی خموشی می کند
ای وای بر ما
آن جوانانی که فرزندان این آب و گل اند
پشت دیوار باده نوشی می کنند
ای وای بر ما
و اصلانم مهم نیست که اون بغل بغل کی باشه از خونه میزنیم بیرونو هرکیو که پرنده سعادت رو شونش نشسته بود و زودتر جلو ما سبز شد بغلش میکنیم و ..... به به چه حالی میده
تو تمرینات ورزشی وقتی که کتفها رو می خواهیم آماده تمرین کنیم یه تمرین هست و اون بغل کردنه تو خالیه
هر موقع دلمون تنگ می شه خودمون خودمونو بغل می کنیم!
سلام دوست من بازم میگم خیلی زیبا بود منم اپ کردم خوشحال میشم نظرت رو بدونم موفق باشی
سلام
برق از چشم پرید (( بغلم می کنی ......!!))
سلاممممممممم خوبید؟
ممنون از اینکه اومدید...و مرسی....
خیلی نوشته با احساس و زیبایی بود....واقعا...
موفق باشید.
تابعد
سلام - بسیار زیبا بود . تبریک عرض می کنم
موفق باشید
...
زیبا بود... جای حرف نداشت
سلام . آدرس صفحه جدید . ارادتمندیم . حمیدرضا :)
زیبا بود
سلام
عجب ...انگار این جوری بهتره ...
...
به امید خدا
خوش باشی
پرنده از سپیدار و
رنگ از رخسار مردان آبادی
پریده بود !!!
سلام
با یه سپید به روزم
لطفن نقد کنید
منتظرم !!!
سلام
من در زمانه ای زیستم که هیچ آغوشی بدون اینکه چیزی نخواهد به رویم گشوده ندیدم تو اگر دیدی سلام برسان و بگو یک نفر برای دیدنت مو هاش را سپید کرد
نسیم جان نمی دونم چرا قسمت کامنت پست بالایی برای من باز نمی شد . به هر حال من مجبورم اینجا پیغام بگذارم.
من شما را لینک کردم. امیدوارم باز هم بتونم از نوشته هات لذت ببرم.
به امید رهایی مجید توکلی و همه ی دوستان دربند و به امید رهایی ملت ایران
خیلی مطلب جالبی نوشتی.احساستو دوست دارم.نوع نوشتنت خیلی گنگ و واضحه!!!!!!!!!!!
شما همین کار را روز چهارشنبه سوری، در سعادت آباد هم انجام دادید؟!؟
لطفا این پست من را بخوانید، فکر کنم آشنا در آمدیم!!
http://mirzafarangi.wordpress.com/2010/03/17/%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85-%D8%A2%D8%BA%D9%88%D8%B4-%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87/
شاید امن ترین جای دنیا آغوش کسی باشد که دوستش میداری!