تولد

من یه تازه واردم که زیادم وارد نیستم...فقط می دونم که گاهی بد نیست که ادم تو دنیای ادما فضولی کنه....شاید همین مساله موجب شد که منم یه جورایی بنویسم....

واسه شروع بد نبود نه؟

در آینه

نمی دانم اولین جام غشق را چه کسی در سراچه ذهنم سر کشید که اکنون جای جای وجودم به نام اوست .و طنین صدایش عاشقانه بر کوچه های کودکیم قدم می زند .

چه نگاهی را سر کشیدم آن روز !  نگاهی که تبلور عشق بود در امتداد آینه

برایت از روزهای خستگی ام گفتم !  روزهایی که عشق ملحفه شبهای بی ستاره ام بود

زوزهایی که کودک عقلم از تفسیر آن همه تاریکی عاجز بود و تو

تنها یاد تو علم عشق را برایم هجی کرد و سر رشته نگاهم شد و

اینک در قاب چشمانت من ماندم و یک دنیا افسوس

که چرا دیر به قله دانایی رسیدم

که تو عاشقم بودی و من عاشق تر